امروز ظهر بعد از نوشتن پست قبل خوشحال و پر انرژی پا شدم و رفتم سراغ کارها.ولی هرچی میگذشت انرژیم کمتر میشد‌.عصر یه لحظه به خودم اومدم و دیدم با تمام وجود دارم داد میزنم سر دخترها.اونم سر اینکه با هم دعواشون شده بود و هیچکدوم کوتاه نمی اومدن.بعد هم که شیشه های ویترین کمد بچه ها در اثر اشتباه من اومد پایین و خورد و خاکشیر شد و به سختی جمعشون کردم و .کلی طول کشید تا همه جا تمیز شد.باز تو حمام خانوم کوچولو از رو چهارپایه افتاد و زخمی شد و سبزی پلویی که درست کرده بودم به مسخره ترین شکل ممکن شفته شد‌‌‌.این وسط تو صحبت ها و چت کردن هامون هم یه چیزای مسخره ای گفتم که بعدش حسابی پشیمون شدم.ساعت ۹ که کارم تموم شد رفتم دوش گرفتم و اونجا از شدت گریه به هق هق افتادم.آخرشب که میم اومد نشستیم و صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که هیچکدوم از اینها اینقدر مهم نبودن که باعث اینهمه تلخی و ناراحتی بشن.اینهمه حساسیت و نوسانات خلقی قطعا به دلیل پی ام اس بوده.یعنی بعضی وقتا به مرگ میرسونه آدم رو!

الان خوبم.طوفان فرونشسته.داشتم به تماس تصویری امشب با مامان و بابا فک میکردم و اون موقع که دیدم سبزه و اینا خریدن کلی شاکی شدیم که چرا رفتین بیرون.اونام با خنده جواب می دادن.

آآآخ که چقدر دلتنگشون هستم و نمیدونم که آیا فردا بشه ببینیمشون یا نه.

لعنت به این ویروس لعنتی ):


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نوشته هاي يک گيلک معرفی جاذبه های گردشگری شمال کشور * گـــل نرگس * شاهنامه صوتی ارزومندیها برای رسیدن به صلح ملی Kevin کانکس درب و پنجره کنکور یو مقاوم سازی و برش بتن