پست قبل را امروز صبح زود دوباره خوندم و حس کردم یه ناراحتی و احساس بد مقطعی بود و الان که نود درصد اون موارد برطرف شده ترجیح میدم نباشه و حذفش کردم.گفته بودم من صبح ها که بیدار میشم  همه ی اون چیزهایی که شب و روز قبلش برام منبع استرس و نگرانی بود بی اهمیت میشن و میگم هنوز امید هست و بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم و از این حرفا؟

هر روز حوالی ۱۲تا۲ شمارش مع شروع میشه برای بازگشت دخترکوچولو. روزهای اول عادت نداشتم و بنظرم این ساعت ها خیلی طولانی می اومد و نگران بودم که نکنه خسته و گرسنه و گرمازده بشه.یادمه روز اول مهر از ۱۲ به بعد انقد دلم اشوب شد که نزدیک بود بالا بیارم.آخه هر روز همین موقع ها حسابی گرسنه  میشد و نهار میخواست.الان دیگه نه.خوشحالم که داره یاد میگیره که باید مراقب خودش باشه و گلیم خودش رو از آب بکشه و مسئولیت پذیر باشه.

قانون جدیدی که امروز با میم در موردش صحبت کردیم این بود که هر شب سر یه ساعت خاص چهارتایی دور میز آشپزخونه بشینیم و بدون هیچ وسیله مزاحمی از قبیل تلوزیون و گوشی با همدیگه یه نیم ساعتی صحبت کنیم.در مورد همه چیز.بیشتر برای اینکه بچه ها بتونن حرف بزنن.امیدوارم عملی بشه و مفید باشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Lauren پایدار وب آموزش تکنیکهای نقاشی کودکان دانلود خلاصه کتاب پی دی اف روزمرگی ها Whitney آثار خوشنویسی استاد حمید ریحانی اکالیپتوس ایران پول