هفته ی گذشته با همه فراز و نشیب هاش تموم شد.دیروز ها رفتند و جاشون رو به امروز دادن و امروز میتونه و باید که روز خوبی باشه اگه خودمون بخواهیم.
دیشب با کلی خستگی برگشتیم خونه و به آرامش خونمون.اون دوتا اتفاق که گفتم یکیش خوب بود و یکیش؟ الان که گذشته و تموم شده دیگه معتقد به بد بودنش نیستم.میتونم بگم مطابق میل و خواسته ی من نبود.مثل خیلی وقتای دیگه که قرار نیست همه چیز بر وفق مرادت باشه.ولی الان فک میکنم اینا هم جزیی از زندگیه و نباید بخاطر چیزهای جزیی همدیگه رو برنجونیم و عذاب بدیم.
صبح زود میم رو راهی کردم و ساعت هفت هم مهر جان رو و بعدش بخاطر درد جسمی که داشتم، برای اولین بار کنار دختر کوچولو دراز کشیدم و تا همین الان خواب بودیم.یه خواب صبحگاهی دلچسب.میخوام صبحانه رو حاضر کنم و بعد لیست کارها رو بنویسم و بعدم بریم سراغ زندگی.تا دو و سه که نامبرده ها برگردن به منزل .
درباره این سایت