با صدای بارش باران و وزش باد از خواب پریدم.رفتم پشت پنجره، پرده رو زدم کنار، مثل تو فیلم ها که شلنگ آب میگیرن، با همین شدت بارون میومد.ولی خوب کوتاه بود عمرش و الان تموم شده و "آسمان صاف و شب آرام، بخت خندان و زمان رام" شده.

حالا منم و خوابی که از سرم پریده و خبرهایی که تو دلم ولوله ایجاد میکنن که ای دل غافل کرونا رو ببین تا کجاها اومده و چه ها کرده.این وسط میم فردا عصر باید بره یه شهر دیگه برای چند روز به خاطر یک فوریت.دلم آشوبه و  میترسم از تنهایی ای که باید چند روزی مهمون خونه ام باشه و نگم از نگرانی هام بابت سلامتیش.


دارم "ساغرم شکست ای ساقی" سالار عقیلی رو گوش میکنم و لذت میبرم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

amozesh photoshop lindarsky ۩۞۩ سام بلاگ ۩۞۩ نمونه سوالات رایگان کاربر ماساژ نرم افزار دوره ابتدایی Boobieo داستانهای کوتاه و بانمک تراوشات یک ذهن آموزش تایپوگرافی مقدماتی به سوی روشنی